جدول جو
جدول جو

معنی یک هو - جستجوی لغت در جدول جو

یک هو
یک مرتبه ناگهان یک دفعه غفلتا: مشدی مثل مار بخودش می پیچید نفس نفس می زد یکهوپس افتاد دندانهایش کلید شد
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از یک سو
تصویر یک سو
در یک کنار، جدا
یک سو شدن: کنایه از به کنار شدن، کنار رفتن، به دست آوردن برائت
یک سو کردن: کنایه از کنار گذاشتن، جدا کردن، یکسره کردن، برای مثال هرچه باداباد حرفی چند می گویم به او / کار خود در عاشقی این بار یک سو می کنم (مصطفی میرزا - لغتنامه - یک سو)
یک سو نهادن: کنار گذاشتن، برای مثال جدایی گمان برده بودم ولیکن / نه چندان که یک سو نهی آشنایی (فرخی - ۳۹۴)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از یکهو
تصویر یکهو
یک دفعه، یک مرتبه، ناگهان
فرهنگ فارسی عمید
جایی که هوای آن تغییرنکند، مقداراندک اندازه کوچک: فلان یک هواازشما بلندتراست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یا هو
تصویر یا هو
ای او (خدا) (ذکر متعارف درویشان)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یک لو
تصویر یک لو
ورق دارای یک خال
فرهنگ لغت هوشیار
مخلص صادق و بی نفاق که در حضور و غیبت نیک گوید، متفق، بی ریا و درست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یکهو
تصویر یکهو
غفلتاً، ناگهان، ناآگاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یک هوا
تصویر یک هوا
((یِ یا یَ هَ))
جایی که هوای آن تغییر نکند، مقدار اندک، اندازه کوچک تر، فلانی یک هوا از شما بلندتر است
فرهنگ فارسی معین
تصویری از یک لو
تصویر یک لو
ورقی که یک خال داشته باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از یک رو
تصویر یک رو
((ی))
صمیمی، خالص، یک دست، یک نواخت، آن که پشت و روی وی یکی باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از یکهو
تصویر یکهو
((یَ هُ))
ناگهان، غیر منتظره
فرهنگ فارسی معین